عصر نمایشگاه- «روابط ما با برندها» نگرش عمیقی را در آزمونهای پیشروی شرکتها در آیندهای نهچندان دور فراهم میسازد.
به گزارش پایگاه خبری «عصر نمایشگاه»، «روابط ما با برندها» یک گالری تعاملی و رویداد مشارکتی است که در Conde Nast Gallery مرکز تجارت جهانی برگزار شد. این نمایشگاه که پس از اجرای موفقیتآمیز خود در پاییز سال گذشته در لندن، در 26 سپتامبر در نیویورک آغاز به کار کرد و نقش برندها (نامهای تجاری) در زندگی ما و تأثیر ما را روی آنها در طول برنامه کاملا به تصویر کشید. این پنل با همکاری مدیران ارشد بازاریابی از شرکتهای حملونقل Lyft (کیرا ومپلر)، مرکز سلامت CVS HEALTH (استفان گولد)، IBM Watson (نورمن دی گریو) و Lippincott (جان مارشال) تشکیل شد و موضوعاتی مربوط به کنترل شرایط، صمیمیت، شفافیت و اتوماسیون را تحت پوشش قرار داد چراکه این موضوعات مرتبط با آینده برندسازی هستند.
با افزایش همزیستی دوجانبه فناوری و انتظارات مصرفکنندگان، برخلاف شیوههای استاندارد ایجاد نام تجاری، بسیاری از شرکتها باید درباره استراتژی خود بهسوی آیندهای سریع و کاملا شخصیسازیشده و خودکار بازاندیشی کنند. علامتهای تجاری دیگر صرفا یک لوگو، پالت رنگی و کورنینگ نیستند، بلکه چیزی بسیار عمیقتر هستند و ارزش آنها لحظهای خود را نشان میدهد که با لمس یک نقطه، دستیاران مجازی اینترنتی فناوریهای آینده را پیشرو میگذارند.
موانع اجتنابناپذیر اکوسیستم فنی پرسشهایی را درباره چگونگی ایجاد برندها 10، 15 یا 20 سال بعد توسط کسبوکارها مطرح میکنند. چگونه برندها میتوانند اطلاعات شخصی را برای استفاده به شیوهای شفاف و شرافتمندانه استخراج کنند؟ چگونه ابقای سفارشیسازی برندینگ در جنبههای مختلف زندگی به هنجار تبدیل میشود؟ و چگونه شرکتها، در چشماندازی خودکار، مشتریان خود را متقاعد خواهند کرد تا جان خود را در پس حرکت یک ماشین بدون راننده قرار دهند؟
مارشال در پاسخ به این سؤال که چه فناوری واحدی، بیشترین چالش / فرصت را برای پیشرفت برندها ارائه میدهد، گفت: «همچنان که در جهان سیر میکنید، شما ابر گسترده و حجیمی از دادهها را در اطراف خود ایجاد میکنید، و به بینشهایی در خصوص برندها میرسید تا محتوای کاملا شخصیسازیشدهای را ارائه دهید.» «برند سازی دربرگیرنده و منشا ایجاد حس اعتماد است که درنهایت به تصمیمگیری منتهی میشود و ارزشهای مشخصی را برجسته میکند که جایگزینی آن در سطح کیفی امکانپذیر نیست.»
دادههای بزرگ ارتباطات آگاهانهتر و درنتیجه نزدیکتری را با مشتری فراهم میسازد تا در موقعیت و زمان مناسب با محتوای موردنظر به آنها برسد.
درواقع، بهرهگیری از اهرم تأمین دادهها بهمنظور شکلگیری تعاملات با افراد، مصرفکنندگان را بیشتر ترغیب خواهد کرد تا Progressive را بیش از Geico یا McDonald›s را بیشتر از Burger King ترجیح دهند و انتخاب کنند، اما این امر برای شرکتهای قدیمی و شرکتهای تازه راهاندازی شده به طور یکسان عمل میکند. برای درک واقعی نکته «سفارشیسازی استانداردشده»، برندها باید فناوری خودمختار و دادهمحور را متعادل کنند که در حال ظهور با شخصیتی معتبر و انسانی است. همانطور که گولد بیان کرد: «خط میان بازاریابی تجارت به تجارت (B2B) و تجارت به مصرفکننده (B2C) در حال از بین رفتن است، بنابراین به جای آن، کسبوکارها باید به سمت مدل B2i (کسبوکار به فرد) حرکت کنند.» زمانی که فردی تصمیم میگیرد تا یک جفت کفش مدل Air Max (برند مربوط به شرکت نایک) طراحی کند، عنصر مشارکتی خاصی میان نام تجاری و مصرفکننده به وجود میآید. درحالیکه طراح ممکن است بداند مشتریان توقع دارند که اسنیکرها چه مدلی باشند، اما در واقع نمیدانند و به جزئیات خاصی اهمیت نمیدهند (مانند اینکه زیره میانی کفش از چه چیزی ساخته شود)؛ بلکه به نایک اعتماد میکنند تا به آنها رسیدگی کند.
به همین ترتیب، در عصر انبوه چاپ سهبعدی، زمانی که کفشها بهطور کامل مطابق طراحی شما نیستند، اما برازنده پای شما ساخته و طراحی خواهند شد، نایک این روند را تسهیل خواهد کرد، نه به دلیل اینکه آنها تنها شرکتی هستند که این کار را انجام میدهند، بلکه به این دلیل که آنها فرهنگ اعتماد و نوآوری را ایجاد کردهاند که در تاریخ فناوری پابرجا مانده است. دی گریو استدلال میکند: «تلسکوپ هابل چند سال نوری فراتر را مشاهده میکند، ما تنها قادر به مشاهده فاصله 3مایلی هستیم. ما انسانها را جایگزین نمیکنیم، بلکه دسترسی آنها را افزایش میدهیم. ارتباط تجویزی میان انسان و ماشین وجود دارد، گذار از «اتصال تصنعی» به«اتصال تقویتشده» در این زمینه، رابطه بهتری را تأمین خواهد کرد.» ما به سمت انقلاب دادهها پیش میرویم که موارد مشابه رشد باورنکردنی یادگیری سیستم ماشینی و رباتیک را به همراه دارد تا وظایف سطح پایین اتومات شوند، سیاستها و تصمیمگیریهای اجرایی اطلاعرسانی شوند، و به مرور زمان جنبههای مختلف عملکرد ما در زندگی روزانه از آن سود ببرد. درحالیکه بسیاری با بحث دوست یا دشمن بودن روند برندسازی حس تهدید دارند، اما این فرصتی واقعی برای بهرهگیری از ابزارها بهمنظور ایجاد تجربیات جدید و حذف حوزههای خاص در گذران زندگی است. ومپلر نتیجهگیری میکند: «این امر کمتر در مورد فناوری است و بیشتر در مورد واکنش ما نسبت به آن است. این موضوع ضد شهودی به نظر میرسد، اما انسان جزئی از جهان خودمختار شرکت خواهد بود.» برندها ممکن است پس از این خیلی قادر به اداره چگونگی تعاملات مصرفکنندگان نباشند، با این حال هنوز هم میتوانند در آن تعامل شرکت کنند، و این درست جایی است که معجزه رخ میدهد.
شرکت Airbnb را (همانطور که در نمایشگاه مطرح شد) در نظر بگیرید: بخش عمدهای از تجربه شرکت در گرو میزبانان آن قرار دارد و Airbnb به لحاظ استراتژیک رویکرد عدممداخلهگرانه (hands-off approach) را اتخاذ کرده است تا تجارب همه جانبهای را برای مشتریان خود ایجاد کند. با صرف نظر از کنترل شرایط، این شرکت تجربهای باز و قابل اعتماد ارائه کرده و ارزش آن بهتازگی از مرز 30 میلیارد دلار گذشته است و مهمتر از همه، شکل سفر، گردشگری و هتلداری را تغییر داده است. اگرچه تعاملات کوچک و تراکنش مالی بین مسافران و میزبانها هرکدام بهتنهایی در جایگاه خود منحصربهفرد هستند، اما این واقعیت که این امر در پلتفرم سایت Airbnb اتفاق میافتد، چیزی است که دکاکورن (شرکت 10 میلیارد دلاری) را به یک دکاکورن واقعی (شرکت مطرح) تبدیل میکند. {دکاکورن اصطلاح جدیدی است که در حدود سال 2013 مطرح شده است و در مورد شرکتهای بسیار مطرح از نظر بیلان مالی مورداستفاده قرار میگیرد. این کلمه ریشه یونانی دارد و به اسب دهشاخ با چندین پا اشاره دارد که از یک اسب تکشاخ متولد شده است.}
گولد میگوید: «تصمیمات بهصورت روزانه اتخاذ میشوند و نمیتوانید آنها بهصورت ثابت یادداشت کنید؛ مصرفکنندگان باید بدانند که چه چیزی را از یک نام تجاری انتظار داشته باشند و چگونه همهچیز اتفاق خواهد افتاد.» شرکتها پس از معرفی فناوریهای عمیق با ثابتقدم ماندن در روند هر گفتوگو، خرید، ارائه خدمات، کاربرد و چارهاندیشی، و در عین حال اجازه به طرف مقابل در بیان احساسات، تجربههای این چنینی را گسترش خواهند داد.
دانلود با کیفیت